داشتم از عرض خیابون رد میشدم و هم زمان دو تا موتوری با سرعت خیلی زیاد به سمتم می اومدن. کاملا محتمل بود حداقل با یکی شون تصادف کنم. و انقدر سرعت داشتن که اگر بهم میزدن لابد جا به جا می مردم! تو اون چند هزارم ثانیه که من تصمیم بگیرم وایسم یا سریعتر رد بشم، و موتوری ها تصمیم بگیرن مسیرشونو عوض کنن یا به راهشون ادامه بدن و نجات رو به خودم بسپرن، من فقط یه چیز جلوی چشمم اومد. دستای کوچولوش وقتی موقع شیر خوردن دور انگشتم میپیچن و هی آروم باز و بسته میشن. من تو اون کسر ثانیه بین مرگ و زندگی فقط به این فکر کردم که دیگه نمی تونم این دستا  رو ببوسم و سخت غمگین شدم.

مادر شدن خیلی عجیبه. 


پ.ن: عنوان به زبان مازنی یعنی آدم درخت بشه، مادر نشه!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اموزش ابتدایی برنامه نویسی c# بهداشت پوست و مو ایستگاه ریاضات mathematics station وبگاه رسمی حجت الاسلام علی قهرمانی Christine اصفهان است و پل خواجو دیجیتال مارکتینگ panjarehvistabest Jen